جا مانده ام!
جایی جا مانده ام انگار...
شاید حوالی یک اتفاق...
.
.
.
گمشده ایم...
من،
احساسم،
حالم،
آینده ام...
این روز ها مجهولم...
شبیه معادلات ریاضی...
اما نمیدانم چرا جواب مشخصی ندارم؟!
.
.
.
گاهی فکر میکنم شاید خوابم...
خواهشا همین یک بار را "تو" بیدارم کن!
نظرات شما عزیزان:
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا
اشکی به روی گونه زردم چکیده بود
به منم سربزنین
beautifulkitty.loxblog.com